کورده‌واری

گویش و ادبیات کردهای منطقه قروه- کوردی ناوچه‌ی قوروه

کورده‌واری

گویش و ادبیات کردهای منطقه قروه- کوردی ناوچه‌ی قوروه

کورده‌واری

گویش و ادبیات کردهای منطقه قروه مهجور مانده و از کتابت دور شده است. این وبلاگ شاید آغازی باشد برای پرداختن به این مهم و ثبت رسوم و سنن و شعرهایی که در حال فراموشی است. امیدواریم علاقمندان ما را در این کار یاری فرمایند.
https://telegram.me/kurdawary_ghorwa

آیا کردها به خراسان تبعید شدند ؟

چهارشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۳۵ ب.ظ

 بیش از ۴۰۰ سال از کوچ تاریخی نزدیک به ۵۰ هزار خانوار کُرمانج از نواحی شمالی مناطق کُردنشین (واقع در کشور کنونی ترکیه) به مرزهای خراسان در شمال شرق ایران می گذرد. آنچه از مطالعات تاریخی و میدانی تاکنون در رابطه با این کوچ تاریخی صورت گرفته می توان به صورت خلاصه این گونه نوشت:

در زمان زمامداری پادشاهان امپراطوری عثمانی (۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ میلادی) در اوایل قرن هفدهم میلادی ظلم و ستم و سختگیری بر علویان ساکن در محدوده ی این حکومت افزایش می یابد. این ظلم و ستم از ده ها سال قبل در زمان سلطان سلیم یکم و دوم و همچنین سلیمان و دیگر فرمانروایان عثمانی در قرن شانزدهم میلادی وجود داشت. لازم به ذکر است علویت آئین و کیشی است که در میان مردم زیادی از کُرد و ترک و عرب و ترکمن در محدوده ی کشورهای ترکیه، عراق و سوریه کنونی رواج دارد و گرچه به اعتقاد برخی از صاحبنظران کیش و آئین علویت ریشه و بنیادی کهن تر از اسلام دارد لیکن تاثیر زیادی از مذهب شیعه در دین اسلام گرفته است و اشتراکاتی با آن دارد. علویان عرف و آداب خاصی در زمینه ی دعا و نیایش دارند و احترام ویژه ای برای پیشوایان مذهب تشیع قائل هستند. آنها نیایش و عبادت و رقص آئینی خود را – که حرکات و شیوه ی آن بسیار شبیه رقص کُردهای خراسان در عروسی هایشان است – در مکان هایی به نام «جَم خانه» انجام می دهند. طبیعتا این گونه عقاید علویان مورد پسند زمامداران و حتی مردم عمدتا سنی مذهب بود و از این رو بود که از سوی تندروهای عثمانی چه تُرک و چه کُرد (کُرمانج) مورد آزار و اذیت قرار می گرفته اند. کُردهای کوچنده به خراسان/کُرمانج ها نیز که در آن زمان عمدتا تحت فرماندهی یک کنفدراسیون یا مجموعه طوایف واحد به نام چمشگزک و از دو شاخه ی بزرگتر زاخوری (زاخورانلو یا زعفرانلو) و شادی (شادلو) و طوایف مختلف زیرشاخه آنها بودند یکی یا شاید اصلی ترین گروه مورد غضب حکومت عثمانی بودند و به واسطه ی زندگی عشایری و کوچ نشینی برخی از آنها در نواحی مختلف از مرزهای گرجی ها و ارمنی ها گرفته تا آناتولی و مناطق جنوبی تر تردد داشته اند. این تحولات یعنی کوچ کُرمانج ها به سوی شرق همزمان با میانه ی راه و اوج گیری حکومت کُردتبار و شیعه گرای صفویان (۱۱۳۵–۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲–۱۵۰۱ میلادی) و سلطنت پادشاه صفوی، شاه عباس یکم (۱۵۸۷-۱۶۲۹ میلادی) در ایران و زمامداری پادشاهان عثمانی محمد سوم (۱۵۹۵ تا ۱۶۰۳) و احمد یکم (۱۶۰۳ الی ۱۶۱۷) به وقوع پیوست. از آنجا که این دسته از کُرمانج ها به مرزهای شرقی امپراتوری عثمانی نزدیکتر بوده اند و با توجه ارتباطاتی که بین آنها و حکومت صفویان برقرار می شد همچنین کمک هایی که از سوی آنان به شاهان صفوی در جنگ های مختلف از جمله جنگ خونین چالدران صورت می گرفت زمینه ی نزدیکی هر بیشتر آنها فراهم می آید. ظلم و ستم عثمانیان از سویی و حکومتی شیعه گرا با باورها و عقاید نزدیکتر در این سو سبب می شود که کُرمانج های چمشگزک به سمت صفویان متمایل شوند و کوچ بزرگ آنها به سوی شرق و دوری از عثمانیان صورت گیرد (حوالی سالهای ۱۶۰۰ تا ۱۶۰۵ میلادی). با توجه جمعیت و شمار این کُردها بعید به نظر می رسد که آنها قادر به مقاومت در برابر عثمانی ها نبوده اند، که این جای تحقیق و پژوهش دارد.

آنگونه که در تاریخ آمده است در ابتدا مقصد کوچ خراسان نبوده است و بیشتر دورشدن از عثمانی ها مدنظر بوده است. مدت اندکی در مناطق اطراف دریاچه ی ارومیه و شاید گروه هایی در مناطق بالاتر تا ماکو و چالدران مستقر می شوند و سپس مقصد بعدی آنها مناطق ری و ورامین در نزدیکی پایتخت آن روز ایران یعنی قزوین انتخاب می شود. کُرمانج ها حدود یک سال (کمتر یا بیشتر) در این منطقه توقف می کنند و از سوی حکومت مرکزی مورد حمایت بوده اند. برخی از کرمانج ها در این مرحله جدا شده و در نواحی اطراف ساکن می شوند، چنانچه امروزه می بینیم کردهایی در ورامین و برخی مناطق اطراف تهران از جمله شمیرانات و دماوند زندگی می کنند که هم قبیله و هم نام کردهای خراسان اند. در طی این دو یا سه سال حرکت از قلمروی عثمانی تا رسیدن به مرزهای شمال خراسان تغییر و تحولات بیشماری صورت می گیرد.


در اینجاست که با توجه به ناآرامی های موجود در مرزهای شمالی خراسان بزرگ آن روز بحث کوچ به خراسان مطرح می شود. البته نباید از یاد برد که با توجه به اینکه بیشتر شغل و درآمد و شیوه ی زندگی این کُرمانج های مهاجر دامداری و زندگی کوچ نشینی و عشایری بود، طبیعتا همیشه یکی از دغده های اصلی آنها مرتع و ییلاق و قشلاق مناسب بوده است به طوری که گاه این موضوع به محل نزاع بین طوایف مختلف نیز تبدیل می شده است. بنایراین این جمعیت عظیم همیشه جهت چرای دام های خود نیاز به مرتع داشته اند و بعید نیست که در این مدت نیز یکی از دغدغه های اصلی آنها بوده است و به این خاطر جهت تامین چراگاه بر حکومت مرکزی فشار می آورده اند.

خراسان آن روز به ویژه در مرزهای شمالی اش مورد تاخت و تاز اقوام آسیای میانه از ترکمنان و ازبکان و … بوده است و حکومت مرکزی همیشه در پی چاره اندیشی این موضوع بوده است. با توجه به روحیه ایستادگی و جنگاوری که شاهان و سردمداران صفوی در میان این کُرمانج ها سراغ داشتند و این را بارها چه طریق سرداران کُرمانجی که در دستگاه صفوی بودند و چه از طریق سپاهیانی که از کُرمانج ها در ارتش صفوی حضور داشتند درک کرده بودند و از طرفی نیازی که آنها به استقرار و مرتع داشتند، در اینجا مناطق کوهستانی شمال خراسان به عنوان مقصد نهایی این کوچ در برابر کُرمانج ها قرار می گیرد. با مطالعه تاریخ در می یابیم که یک نوع آرامش نسبی در این منطقه پس از ورود کُرمانج ها ایجاد می شود.

از ابتدای زمان ورود کرمانج ها به نواحی شمال خراسان آنها در دو مرکز عمده ی قوچان (ایل بزرگ کرمانج های زاخوری یا رعفرانلو) و بجنورد (ایل شادلو) زمامداری محلی این منطقه را در دست می گیرند که این زمامداری محلی (ایلخانی های قوچان و بجنورد) که پهنه ی شمال خراسان از آنسوی رشته کوه هزارمسجد از کلات نادری و لایین گرفته تا چناران و سرولایت و اسفراین و مانه و سملقان و مناطق قوچان و شیروان و بجنورد و درگز تا مرز شوروی را در بر می گرفته است و تا اوایل سلطنت رضاخان پهلوی ادامه پیدا می کند. گرچه در برخی منابع شمار کُردهایی که در این فرایند کوچ حضور داشتند گاها تا ۷۰ هزار خانوار یا بیشتر نیز ذکر شده است، لیکن اگر حداقل آن یعنی ۴۵-۵۰ هزار خانوار که بیشتر ذکر شده است را قبول کنیم؛ با در نظر گرفتن اعضای هر خانوار شمار آنها بیش از چندصد هزار نفر می رسیده است. گرچه بیشتر عشایر و طوایف از کُردهای کُرمانج بودند لیکن گویا طوایفی از کُردهای زازا (دِمِلی یا دُنبُلی) و حتی گروه های کوچکی از ترک های علوی نیز همراه با کُرمانج ها به سوی خراسان می آیند. بدیهی است با توجه به ظلم و ستم هایی که همواره از سوی عثمانی ها بر شیعیان و علویان صورت می گرفته است، همزمان با خروج این دسته از کُردها از قلمروی عثمانی و یا در فواصل زمانی پیشتر و پس از آن عده ای از کُرمانج ها به نواحی دیگر از جمله آناتولی و قونیه کوچ می کنند یا کوچانده می شوند که امروزه عشایر هم نام با خصوصیات مشابه در خراسان و قونیه و سایر نقاط زندگی می کنند. این طور به نظر می رسد افراد برخی طوایف در آن زمان از هم جدا شده و هرکدام به سوی کوچ می کنند. طبیعتا ممکن است گروه هایی از کُردها در این زمان تسلیم خواست عثمانی ها شده باشند و دست از عقاید و باورهای خود کشیده باشد، لیکن کُرمانج هایی که به سمت شرق و به تدریج خراسان کوچ نمودند به هیچ حاضر نشده اند زیر بار ظلم و ستم و عقاید تندرویان عثمانی بروند. از سوی دیگر ممکن است رفتاری مشابه از سوی حکومت صفوی با کُرمانج های ساکن در قلمروی ایران صورت گرفته باشد.

در فواصل زمانی بعدی برخی از کُردها از خراسان دوباره به سرزمین مادری خود و از جمله منطقه ی درسیم برمی گردند که امروز نیز بیشتر آنها از جمله شادی ها و ایزول ها خود را خراسانی می دانند و در ۱۰۰ سال اخیر نیز به واسطه ی باورها و نژاد خود مورد خشم حکومت ترکیه قرار گرفته اند که از جمله می توان به کشتارجمعی هزاران هزار تن از کُردهای علوی درسیم به رهبری سید رضا درسیمی در سال های ۱۹۳۷-۱۹۳۸ نام برد. همچنین شخصیت های زیادی از آنها در عرصه سیاسی ترکیه حضور دارند که می توان به «کمال قلیچداراوغلو» رئیس حزب اصلی چپ طرفدار آتاتورک و مخالف دولت یعنی حزب جمهوری خواه خلق (CHP) که خود از کُردهای علوی درسیم و اصالتا از خراسان است، اشاره نمود. شخصیت های معروف دیگری نیز از میان علویان کُرد چه کُرمانج و چه زازا در عرصه ی سیاسی، موسیقی و هنر وجود دارند که از آنها می توان به رئیس مشترک حزب دموکراتیک خلق ها (HDP)، «صلاح الدین دمیرتاش» اشاره کرد که خود از کُردهای علوی زازا می باشد. برخی از کُرمانج ها در یک فرایند کوچ دوباره به فاصله ی حدود ۱۳۰ سال از خراسان به نواحی شمالی ایران و از جمله رودبار کوچ می کنند. آنچه مشخص است قبل از اینکه کُرمانج ها به خراسان برسند جمعیت های دیگری از کُردها به این نواحی کوچ کرده اند یا کوچ داده شده اند همانند گروه هایی از کلهرها و چگینی ها. همچنین با توجه به شواهد تاریخی از صده های پیشتر نیز کُردها در خراسان می زیسته اند. لیکن در اینجا منظور آن دسته از کُردهاییست که در اوایل صده ی هفدهم میلادی از نواحی شمالی کُردنشین مثل وان، ارض روم و غیره به خراسان آمدند و تاکنون خصوصیات زبانی و هویتی آنها با نام کُردهای خراسان/کُرمانج ها پایدار و ثابت باقی مانده است.

گرچه قطعیتی در مورد علوی بودن کُردهای کوچنده به سوی خراسان قبل از کوچ و استقرار آنها در خراسان وجود ندارد و نیاز به پژوهش در این زمینه وجود دارد؛ لیکن آنچه از شباهت ها و باورها و آئین های مشترک استنباط می شود این است که عمده ی کُرمانج های خراسان پیش از ورود به خراسان و زندگی در قلمروی صفویان شیعه گرا، بر کیش و آئین علوی گری بوده اند که برخی عقاید نزدیک به تشیع دارد و با اینکه فضای عمومی زندگی آنها در خراسان نیز بیشتر به شیوه ی کوچ نشینی و روستانشینی و کمتر شهر نشینی و طبیعتا بیشتر انس و زندگی در طبیعت بوده است، لیکن همواره همزیستی خوبی به لحاظ باور و عقیده با سایر ساکنان منطقه و مناطق دیگر وجود داشته است و چنانچه می بینیم از زمان ورود به خراسان هیچ گونه تنش از لحاظ باوری و مذهبی و نژادی بین کُرمانج های خراسان با سایر ساکنین وجود نداشته و بیشتر تنش هایی بین آنها و اقوام مهاجم از سوی آسیای میانه و مناطق شمالی وجود داشته است که یورش های آنها نه تنها دامان کُردها بلکه دامان سایر اقوام گاها تا نزدیک سبزوار و شاهرود را نیز می گرفته است هر چند که همیشه کُردها در خط مقدم قرار داشته اند. البته این بدین معنا نیست که مقاومت آنها در برابر اقوام مهاجم به دلیل اختلاف مذهبی بوده است، بلکه چنانچه در زندگی خوانین و سرداران کُرمانج نیز ثبت شده است بیشتر دفاع از حدود و مرزهای خود و البته ایران مطرح بوده است. از سوی دیگر در جایی نوشته نشده است یا چندان در حافظه ی تاریخی مردم چنین چیزی وجود ندارد که در یک مقطع زمانی اجبار و زوری مبنی بر تغییر باور و عقیده دینی کُرمانج ها در خراسان از سوی حکومت صفوی و یا عده ای از کُرمانج ها صورت گرفته است. این از آن جهت ذکر می شود که برخی ذکر می کنند کُردهای خراسان یا بخشی از کُردهای خراسان قبلا مذهب سنی داشته اند و در خراسان شیعه شده اند. اجبار در تغییر مذهب چیزی نیست که از یاد و حافظه مردم پاک شود و یا در جایی قید نشود. چطور است که حادثه ی ربودن یک زن و یا یک به عنوان مثال کشتن یک پلنگ یا غارت یک ایل از سوی مهاجمان تا سالها (بیش از ۲۰۰ سال و بیشتر) در حافظه ی جمعی مردم و یا جایی در نوشته ای قید شده است، لیکن امری مهم مانند تغییر مذهب – که در بهترین حالت خود نیز با مقاومت مواجه می شود – نه در حافظه ی تاریخی مردم و نه در هیچ سندی ذکر نشده است. برخی می گویند چطور است که یک ایل که بخشی از آن در خراسان اند شیعه و بخش دیگر آن مثلا در ماکو سنی اند؟ در اینجا باید پژوهش نمود چه دلیلی وجود دارد که مذهب آنها به واسطه ی نزدیکی به عثمانی ها تغییر نکرده باشد؟ آنها در طول تاریخ چه کوچ هایی را پشت سر نهاده اند؟ کما اینکه در طول حیات حکومت عثمانی به واسطه ی زور و سلطه ی آنها باورها و عقاید زیادی در میان کُردها و ترک ها و دیگر نژاد ها تغییر پیدا کرد و حتی این امر در مورد ایزدی ها نیز صورت گرفت. البته در اینجا قطعیتی وجود ندارد و این مثال در زمینه ی کُرمانج های همنام و هم ایل کُرمانج های خراسان در ماکو و سایر مناطق فقط جهت یادآوری ذکر شد.

بحث در مورد تاریخ کوچ کُرمانج ها به خراسان و ابعاد آن گسترده است و در اینجا سعی شد خلاصه ای ذکر شود. اما آنچه در اینجا مهم است این است که چقدر می توان این کوچ بزرگ تاریخی را «تبعید» نام نهاد و آیا اصولا به کار بردن واژه ی تبعید در این رابطه درست است؟ واقعیت این است که این واژه در رابطه با کوچ تاریخی کُردها به خراسان گاها به کار برده می شود و به نظر می رسد بیشتر از روی ناآگاهی است و یک نوع هم ذات انگاری با سایر کوچ هایی که احیانا به اجبار و تهدید صورت گرفته است.

به طور کلی اجبار کردن شخص یا گروهی توسط یک حکومت برای زندگی در یک محل خاص را «تبعید» می‌نامند. تبعید معمولا در داخل یک حکومت یا امپراطوری و از نقطه ای به نقطه ی دیگر یا به قلمروی دیگری که با آن رابطه دارد و در شرایط جغرافیایی و اقلیمی و اجتماعی بدتر صورت می گیرد. اما برگردیم به ۴۰۰ سال قبل؛ دو حکومت عثمانی و صفویان در دو قطب کاملا مخالف در برابر هم قرار دارند. این دسته از کُرمانج ها در دل قلمروی عثمانی قرار دارند و به واسطه ی کیش و آئین خود و تا حدی به واسطه ی نژادشان مورد ستم واقع می شده اند. نوع حرکت اینگونه نیست که حکام عثمانی آنها را از جایی رانده و در جایی دیگر به زور ساکن کنند و شاید قدرت این را هم نداشته اند. از سویی این دو حکومت در مقابل هم قرار دارند؛ چگونه می توان تصور کرد شاهان صفوی یک گروه از مردم را از قلمروی دشمن خود یعنی عثمانی بیرون کشیده و به جایی دورتر در مرزهای شرقی خود منتقل کند؟! از سوی دیگر نمی توانیم نام «کوچ اختیاری» به معنای واقعی آن را بر این کوچ بگذاریم چون آنها در یک شرایط دشواری که قرار گرفته بودند ترجیح دادند تَرکِ سرزمین مادری کنند. آنچه در سیر کوچ تاریخی کُردهای خراسان/کُرمانج ها از سرزمین مادری به شمال خراسان مشاهده می کنیم کمتر نشانه های تبعید را مشاهده می کنیم: یکی از مناطق حاصلخیز ایران آن زمان با کوهستان ها و مراتع فراوان در اختیار کُردها قرار می گیرد، از ابتدا ورود آنها قدرت محلی را در اختیار می گیرند.

بنابراین به نظر می رسد باید یک بازنگری در نظریه هایی تاکنون در این رابطه داده شده اند صورت گیرد و نه بر اساس تعصب و شبیه انگاری کوچ کُرمانج ها به خراسان با سایر کوچ ها که شاید به راستی تبعید بوده اند، بلکه بر اساس واقعیت های تاریخی و پیوندهای باوری و دینی نظر داده شود. در این زمینه نیاز به همفکری و پژوهش بیشتر است و بحث و بررسی این موضوع به دور از تعصب خاص می تواند بسیاری از ابهامات تاریخی را برطرف سازد.

منبع : کتاب حرکت تاریخی کرد به خراسان نوشته کلیم الله توحدی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۰۲
گروه نویسندگان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی