خدا رحمت کند اموات همه را پدر خیلی شادروان دکتر محمد مصدق و ما را دوست
داشت و با ما خیلی هم صمیمی بود مرتب مثل یک دوست با ما حرف می زد با وجودی
که بی سواد بود وحتا سواد خوا ندن و نوشتن نداشت شادروان دکتر محمد مصدق
را خیلی دوست داشت مرتب از او واز خاطراتش در زمان او صحبت می کرد و ازحز ب
توده نفرت داشت و وقتی اسمی از حزب توده به میان می آمد چندشش می شد و
مرتب از اینکه جهان پهلوان غلام رضا تختی چقدر شادروان دکتر
محمد مصدق را دوست می داشت حرف می زد؛ و هروقت هم حرف میزد برای اینکه ما
قطرات اشک روی گونه هایش را نه بینیم با گوشه دشتمالش پاک می کرد و می گفت
نمی دانم چرا چشام اشک می ریزه! در آن زمان خیلی کوچک بودم و پدر را خیلی
خیلی دوست داشتم به همین علت تصمیم گرفتم وقتی بزرگ شدم پزشکی بخوانم و
چشمان پدر را مداوا کنم دیگر نمی دانستم که سر از زندان در می آورم عربعلی
شروه برادر بزرگ تر که بعد ها استاد دانشگاه شد و در روز سیزدهم اردیبهشت
سال نود به دیار باقی شتافت بیشتر از من و پدر عاشق شادروان دکتر مصدق بود و
به همین خاطر چند بار همراه پدر خطر کرد و به دیدار دکتر که در آن سالها
زنده بود و حالا نامش زنده است در احمد آباد به ملاقاتش رفته بود در یکی از
خاطراتش تعریف میکرد همه کسانی که روزی دور و بر مصدق بودند و بعداز
کودتای 28_امرداد رنگ عوض کرده بودند هم آن جا بودند و به ملاقاتش آمده
بودند من و پدر هم رفتیم قیافه جذاب و دوست داشتنی داشت موقع خداحافظی
متوجه شدیم برای بعضی ها یک بوقلمون کادو گذاشته که همه تعجب کردند و علت
این کار دکتر را جویا شدند که چرا برای همه که چند نفری بودند بوقلمون ویا
چیز دیگری نداده
این کنجکاوی به صورت ولوله ای در آمده بود و هر کسی
توجیحی داشت وکار داشت به جاهای باریک می کشید که سرو کله با غبان دکتر
پیداشد و گفت کار خدا بی حکمت نیست و کار آقا هم بی علت پدر هم مثل او
همیشه دکتر را آقا خطاب میکرد ولی ما همه اورا دکتر صدا میزدیم باغبان دکتر
توضیح می داد و همه سرا پا گوش من که شیرن زبان و کمی هم جسور بودم علت
کار را جویا شدم گفت پسرم با سقوط آقا خیلی ها روزی دور و بر آقا به به و
چه چه می زدند و مرتب قربان صدقه آقا میرفتند و حالا باد آن هارا به سوی
دیگری سوق داده و رنگ عوض کرد ه دور و بر شاه دارند به به و چه چه پرداخته
امروز به خیال این که آقا نمی داندو از کارشان بی اطلاع است و آنهارا نمی
شناسد همراه بقیه لطف کرده تشریف آورده اند آقا این بوقلمون هارا هم برای
کسانی گذاشته که بقلمون صفتند و مثل بو فلمون رنگ عوض کرده و اینجا تشریف
دارند گذاشته تا شرمنده شوند.
(از فیسبوک محسن شیروه)
هساره : محمد،فرزند سعید، فرزند علی،در سال ۱۳۰۴خورشیدی در محلهٔ “خڕێ” در شهر مهاباد زاده شد. روانشاد سعید ماملی، پدر محمد، از خوشصدایان معاصرِ وفایی، شاعر عارف مهابادی بوده و بیشتر اشعار وفایی را با صوت دلنشین خود خواندهاست.
سعید ماملی دارای پنج فرزند به نامهای حسین،محمد،مطّلب،حسن و جعفر بوده که حسین سالها قبل بدرود حیات گفته و میگویند خوشصوتی او کمنظیر بودهاست. خانوادهٔ ماملی بهطور عموم صدای خوب و دلنشینی دارند. محمد ماملی در سال ۱۳۱۷خورشیدی نخستین آهنگ خود را اجرا کرد و تا سال ۱۳۷۱، با ۵۴سال سابقهٔ هنری،بیش از ۳۰۰ترانه اجرا کرد.محمد ماملی در سال ۱۳۴۲سفری به قلعه دزه و سلیمانیه کرد و چند ترانه را در آنجا اجرا و ضبط نمود.
کتابی با عنوان بازی بێریان:ژیان و گۆرانییهکانی موحهممهد ماملێ(جلد اول، محمد حسن احمد، بغداد، چاپخانهٔ الحوادث، ۱۹۸۳) درمورد محمد ماملی به چاپ رسیدهاست که در آن تعداد ترانههای اجراشده توسط این هنرمند بیش از ۷۰۰نوشته شدهاست. شعر تعدادی از ترانههای او توسط حاج هاشم نانوازادگان سروده شدهاست که متأسفانه در کتاب مذکور نامی از سرایندهٔ اشعار مربوط به حاج هاشم برده نشده و نوشته شده شعر این آواز برگرفته از فولکلور است.
محمد ماملی چند ترانهٔ دوصدایی هم با روانشاد ملا حسین عبداللهزاده اجرا کرد. ملا حسین در اردیبهشتماه سال ۱۳۰۶شمسی در قریهٔ اگریقاش (ایندرقاش) از توابع مهاباد به دنیا آمده بود و از ۱۴سالگی کار خوانندگی را شروع کرد و در طول عمر خود بیش از ۵۰۰آواز و ترانهٔ مختلف اجرا کرده بود. ملا حسین چون از خانوادهٔ روحانی بود، متأسفانه بااینکه از نعمت سواد محروم بود، عنوان «ملا» را داشت.
هنرمند محمد ماملی از خوانندگان مشهور و تراز اول موسیقی کردی به حساب می آید. از محمد ماملی ۲۰۰۰آواز همچون میراثی گرانبها برای ما به جای مانده است .
ماملی یکی از شناسنامههای موسیقی کردی محسوب می شود.وی زاده شهر مهاباد است و آرامگاه وی نیز در گورستان بوداق سلطان همان شهر قرار دارد. وی در ۱۳ژانویه ۱۹۹۹در۷۴سالگی درگذشت.