گویش کردهای منطقهی قروه - کمبودها و آسیبها
«آیین چراغ خاموشی نیست.»
سر آغاز
*زبان، گویش و لهجه
زبان به معنی اعم آن هر نوع نشانه یا قراردادی است که پیامی را به میان افراد یک جامعه می برد. گویشها(dialect) شاخههایی از یک زبان واحد هستند که از نظر آوایی، واژگانی و دستوری با هم تفاوت های بسیاری دارند و فهم آن ها نیاز به آموزش دارد. لهجه (accent)صورت تغییر یافته ای از یک زبان است که برای سخنگویان آن زبان قابل فهم باشد . لهجه ها معمولا تنها تفاوتهای آوایی و واژگانی ( کمتر دستوری ) با یکدیگر دارند. هر لهجه دارای گونه های زبانی نیز هست که وابسته به شغل، تحصیل، سن و جنس گویشور است.(دکتر ایران کلباسی، گفتاری پیرامون زبان، گویش و ...)
بر پایهی این آغاز کوتاه میتوان گفت زبان کردی علاوه بر گویشهای گوناگون کرمانجی شمالی(هکاری، خراسانی، بادینانی و ...)، کرمانجی مرکزی( سورانی، مکریانی، اردلانی ، جافی و ... ) و کرمانجی جنوبی (کرماشانی، کلهری، گروسی، ایلامی، قروه ای و ...) دارای لهجهها و گونههای فراوانی میباشد؛ که در منطقهی قروه این گوناگونی لهجه تأملانگیز است و چون منابع مکتوب تاریخی ویژهی این منطقه تألیف نشده و در دسترس نیست نمیتوان با صراحت و قطعیت دربارهی آن سخن گفت: که چگونه این همه تنوع در یک ناحیهی جغرافیایی میتواند وجود داشته باشد؟1
اما میتوان گفت که کردها در درازای تاریخ ـ به ویژه تاریخ معاصر ـ مدام کوچانده میشدند؛ یا با انگیزههای سیاسی یا گاه اقتصادی. بر همین اساس میتوان به این برداشت رسید که همان کوچش خود میتواند از علل گوناگونی و فراوانی لهجهها در این منطقه باشد که این مسئله زیاد وابسته به موضوع بحث نیست و از آن میگذریم.
*جغرافیای منطقهی قروه و تأثیر آن بر زبان ساکنانش
منطقهی قروه را به عبارتی میتوان دروازهی ورود به کردستانات در نظر آورد و از این رو در نوک تبادل و سایش فرهنگی با زبان فارسی(که گاه خود نیز لکنت می گیرد) قرار گرفته است. اگرچه گویش اهالی همدان فهلوی یا نوعی لری است اما در دوران معاصر زبان فارسی به عنوان میانجی واسطهی ارتباطات اقتصادی و غیره با کردهای منطقهی قروه عمل کرده است. از سویی چون گویش و عناصر فرهنگی این منطقه شامل شعر، داستان، افسانه و آواز مکتوب نشده است ( سپس به علل آن اشاره خواهد شد) در یک ضعف شخصی و عمومی این ارتباط(فرهنگی) با مناطق دیگر ایران از جمله تهران ـ به علت حضور در آنجا در قالب کارگر و غیره ـ یکسویه بوده و مشکلات اقتصادی و فاصلههای دور و دوردست و جادههای صعبالعبور و شاید تفاوت مذهبی با دیگر مناطق کردنشین گویش این منطقه را در موضع ضعف و تدافعی قرار داده است. تا جایی که با اغماض میشود گفت کرد زبان بودن برای برخی از ما تنها زبانی خانگی در ارتباط با نسل گذشته و یا حتی خاطرهای بیش شاید نباشد؛ اگرچه قلباً آن را دوست داشته باشیم.
در اینجا لازم به یادآوری ضعفها و خلاءهای آموزش و پرورش رسمی نیست که آشکار است، و حتی آموزشهای غیر رسمی اگر که باشد تک و توک که آن هم مبنا آموزش گویش سورانی که بسیار هم مفید است اما خلاء ما را پر نخواهد کرد.
این منطقه که در نوک پیکان است، این طفل، از سوی تحصیل کردگان و روشنگران دیگر مناطق کردستان که به علت مراودات با همسایگان و تأثیرپذیری از آنان سابقهی کتابت و روزنامه و مجله و ... را سالهای سال دارا بودهاند با شوربختی به خود وانهاده شده و از نظر فرهنگی آن را پشتیبانی و تغذیه نکردهاند. از این گذشته، به قولی تو که نانم ندهی سنگم مزن، شاید مثل گویایی باشد که گاه در برخی از مناطق به ویژه مرکز استان به دیدهی حقارت به این گویش نگاه شده و حتی در خود منطقه قروه دیده و شنیده میشود که گاه به برخی لهجهها، با آن تاریخ چند هزار ساله، به دیدهی تحقیر نگاه میشود. در این تنگناها و کمبود مراوده نباید دنبال مقصر گشت که دردی دوا نخواهد شد. هدف بررسیدن این موضوع میباشد ـ کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. از این رو باید که همت کرد و سهم گویش مادری را ادا کرد و به گردآوری هر آنچه فرهنگ اجداد ما بوده و با آن زندگی، رنجها، شادیها و تجاربشان را پشت سر گذاشتهاند، پرداخت. آیا کنجکاو نیستیم که در دوران حمله مغول و جنگ اول و دوم و بسیار پیش از این بلایا اجداد ما چه کرده اند و وضع اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی شان چه بوده، تجارب شان، اشعارشان، مویه هاشان و غیره. جالب است اشاره شود به آیزاک باشویس سینگر نویسنده برگزیده نوبل 78 که از یهودیان لهستان ساکن آمریکا بوده و برای حفظ زبان در حال انقراض ییدیش ابتدا داستان ها و رمان هایش را به این زبان می نوشته، سپس به انگلیسی برمی گرداند تا آن چند صد نفر ییدیش زبان میراث شان را فراموش نکرده به فرزندان شان منتقل کنند.
اما گفته میشود که گویش این منطقه پر از واژهها و اصطلاحات دیگر زبانها و از جمله پارسی میباشد. لازم است ضمن یادی از فرهیختهی گرامی آقای کاظم مفاخری که 30 سال از عمرشان را صرف گردآوری بیش از سی هزار واژهی این مناطق کردهاند( امید که چهار هزار برگ حاصل زحمتشان بهزودی منتشر شود) به گفتهای از او اشاره کنم که کم و بیش شانزده هزار واژه بین پارسی و کردی مشترک است؛ چون هر دو زادگان یک مادرند و بزرگانی مانند هیمن و گوران و دیگران در اشعار و ترجمههایشان به فراوانی از این واژگان شناور بهره بردهاند.
*چرا حاصل فرهنگی این گویش کتابت نشده است؟
روشن است که ضرورتی برای این کار وجود نداشته است چون احتمالاً کوچ افراد مهاجر به منطقهی قروه جز یکی دو مورد (با شک باید گفت) بیشتر اقتصادی بوده در نتیجه ممکن است هدف مهاجرت گذران معیشت بوده باشد و آن چنان دغدغهی کار فرهنگی یا حتی سیاسی در آنان وجود نداشته باشد؛ و مهمتر این که نبود افراد باسواد و رنجهای گذران معیشت و گرفتاری هایی چون دامداری و زراعتهای جزیی زیر یوغ خان و خانبازیها و نبود محرکها و تبادلات کافی فرهنگی با دیگر مناطق کردنشینی که کتابت داشتهاند از عمدهی علل میتواند باشد. باید افزود نبود مرکزیت شهری با قدمت برای مثال مانند سقز و بوکان و ... از جملهی دیگر علل می تواند محسوب گردد. از این رو زمانی که سنگ بنا درست گذاشته نشده، یا اصلاً سنگ بنایی نبوده است نسل باسواد کنونی در صورت علاقه درمانده بودهاند که سنگ بنایشان را روی چه چیزی باید بست و بالا آورد. همه چیز در سینهها جا به جا شده و میشده است، باید که تا سینهها نفس دارند و قلبهاشان تپش آستینها را بالا زد و آن نواها و زیر و بمها و خاطرات و تجربیات ارزنده را به قلم کشید و جاودانه کرد. سهم ما شاید این باشد. ایدون باد.
حسن محمدی
1- در اینجا لازم است که به کار پر ارج آقای شاحسین سعیدی در جمع آوری آوازه های محلی این منطقه اشاره کرد که شاید اولین اثر مکتوب شده از بخشی از گویش کردهای این منطقه با نام " آوازهای سرزمین پدریام " باشد.
جناب محمدی با دروود و عرض خسته نباشید خدمت جنابعالی و وبلاگ پربار و غنی حضرتعالی، گرچه بنده هنوز بصورت نسبی شاید اولین بار هست که به وبلاگ شما وروود کردم اونم بصورت خیلی تصادفی، که پیگیر خوانین منطقه ییلاق یا ( له ی لاخ ) منطقه قروه سنندج بودم که در سرچی که داشتم وبلاگ شما جزو نتایج جستجوی بنده بود و لاجرم با توجه به تنوع نتایج ، سر تیتر یکی از مطالب وبلاگ شما من را بر آن داشت که کلیکی بنماییم و ببینیم که در وبلاگ کورده واری دات بلاگ دات آی.آر چه خبره.... با توجه به اینکه من بدنبال منابع مد نظرم بودم، اما برام بینهایت جالب توجه اومد که این وبلاگ چقدر جالب و زیبا و دلپسندانه با عنایت به متون معتبر تاریخی و در هین حال تکیه بر ذخیره گرانبهای منابع فولکلوریک مناطق قروه کردستان بخصوص مناطق اسفندآباد که از نظر گویش و لهجه زبان کردی بحقیقت شهر فرنگی دلپذیر و غنییست و در واقع یک حوزه جغرافیایی بسیار غنیست که چون اینکلوپدیایی بسیار معتبر ذخایر بسیار نادر و گرانبهاء و بسیار مهم از نظر تاریخی و بسیار شیرین از نظر شعرو ادب کردی و منابع فرهنگی و فولکلور منطقه که بسیار بکر و غنی هستند و برای جویندگان و پویندگان و محققان زبان و ادبیات کردی بخصوص نسل جوان فعلی به مثابه یک گنج بی پایانه و ضبط و ربط کردن بسیاری از این منابع که بصورت جسته گریخته در وبلاک شما خوندم.... مرا برآن داشت که اولا بی نهایت از شما تشکر و سپاسگزاری کنم بخاطر سبقه چندین ساله وبلاگ وزین و شایسته شما و مهمتر اینکه چقدر مقالات و منابع شعر و ادب و غنای فرهنگی / اجتماعی/ ادبی/ و زبانی این منطقه رو حتی بصورت رندم به زیباترین وجه ممکن با ادبیاتی بسیار فاخر و و زین و غرور آفرین بعنوان یک فرد کردستانی الاصل مرا به وجد آورد...و بر آن داشت که این نظر نسبتا طولانی را در وبلاگتان تقدیم حضور کرده و برای شما و مجموعه دوستان دلسوز و حقیقتا باسواد این مجموعه کاری از صمیم قلبم برایتان بهترین های جان و جهان را باالاخص تاریخ اکراد منطقه ییلاق قروه سنندج را که به شیوایی و شایستگی در حد بضاعت و وسع خود آراسته فرمودین از یزدان پاک برایتان آرزومندم.مطلب مهمتری که مرا برآن داشت که مصدع اوقات حضرتعالی شوم...با توجه به اینکه از شرق کردستان ؛ شهرستان قروه اولین شهر رسمی وسیاسی و جغرافیایی استان کردستان است ، از نظر تفسیمات کشوری، که آنهم خود عاری از اشکال نیست از نظر علمی و گسترده واقعی جغرافیای مردمان کردنشین بسمت اکباتانا...که بماند... بهترین اشاره ای که از زبان شما شنیدم و این عبارت همیشگی مورد اشاره بنده در مورد شهر قروه و حومه هست که همیشه به این شهر: [ دروازه وروودی کردستان ایران ] و همچنین بقول فرمایش شما بزرگوار بمثابه نوک پیکانیست که وروود شما را به خطه ای بسیار غنی و گسترده و بزرگتر از آنچه که در تصور است ، خوشامد گفته و آغازگر وروود به مُلک ماد بزرگ را نوید میدهد... بله کاملا درست و بجا و شایسته و بایسته اشاره فرمودین ....خواستگاه و وروود سرزمین کرد و کردستان در غرب کشور قروه کردستانه و بس با موقعیتی استثنایی که هم در همسایگی استان کرمانشاه است و هم ، همدان و بخش شمال غربیش هم تانزدیکی های زنجان و گاهی حس درونیم میگه خیلی از حوزه یکی از شهرهای آذربایجان غربی هم دور نیست ، به هر تقدیر فارغ از حدودهای متصور بنده نقشه فعلی امروز همه حدود و قصور را معین نموده و تمام.... حالا اگر به نقشهای جغرافیای سیاسی / اجتماعی دوره قجر و رضا خان ( پهلوی اول) سری بزنیم پندارها و حقایق تاریخی و بومی مناطق کردستان و فرم و نوع پراکندگی جمعیت های کرد زبان شاید دقیق تر و بهتر جلوه کرده و هویدا باشد..... موضوع مهم برای بنده فارغ از همه حدود و قصور جغرافیایی امروز کردستان ایران... عنوان ( قروه؛ دروازه وروود به کردستان عزیز و همیشه زیباست با گستردگی زبان کردی از نظر تیره ها و لحجه های شیرین و گسترده پراکنده در این مناطق هست که بقول شما عزیز گرامی از نظر تحقیق و پژوهش های تاریخی مناطق کردنشین بنوعی بسیار مهجور مانده... در حداقل چهار دهه اخیر....... ضمن تشکر ویژه و سپاس بی پایان از جنابعالی بخاطر وبلاگ غنی و وزین شما ، امیدوارم در فرصتهای مغتنمی بتونم از مطالب این خانه گرم و باصفای اینترنتی کرد و کردستان شما ارجمند، لذت برده و استفاده کافی و وافی علمی و تاریخی توام با منابع و مآخذهای معتبر و شیرین این وبلاگ در بخش آواها و موسیقی های بومی و فولکلور و بسیار غنی و مهم این مناطق که گاه بیشتر آنها از پس هزاره ها ، سینه به سینه از نیاکان به نسلهای امروزی منتقل شده ، دل و جان مرا جلا داد و بسیار حض بردم و برای این سعی و اهتمام شما بسیار خرسند و خشنود شدم.... امیدوارم با همه مشکلات و گرفتاری های زندگی های پردغدغه امروزی که گریبان همه ما رو گرفته ، فرصتی پیدا کنم و از بخشهای گوناگون وبلاگتان بازدید کرده و امیدوارم در مواردی که احساس میکنم درج آن مطالب لازم و واجب است هر چند مختصر و مفید، به عرض شما هموطن گرانقدرم به عرض برسانم تا پس از بررسی اگر چنانچه نیاز به نشر مطالب بود و مورد پسندتان... آنها را به سمع و نظر خوانندگان گرامی و ارجمند وبلاگتان و همه کردستانی های عزیز و کرد زبانان سراسر جهان ، برسانید.... به یاری یزدان پاک...
بدان امید..... با تقدیم احترام ..
Nasser.F
روزگارا قصد ایمانم مکن ....
زانچه میگویم پشیمانم مکن...