کورده‌واری

گویش و ادبیات کردهای منطقه قروه- کوردی ناوچه‌ی قوروه

کورده‌واری

گویش و ادبیات کردهای منطقه قروه- کوردی ناوچه‌ی قوروه

کورده‌واری

گویش و ادبیات کردهای منطقه قروه مهجور مانده و از کتابت دور شده است. این وبلاگ شاید آغازی باشد برای پرداختن به این مهم و ثبت رسوم و سنن و شعرهایی که در حال فراموشی است. امیدواریم علاقمندان ما را در این کار یاری فرمایند.
https://telegram.me/kurdawary_ghorwa

                            

در یکی از غروب های سرد زمستان 1319 شمسی در یکی از کوچه های خیابان تختی قدیم و سعدی امروز تهران، پیرمردی تنها و عصا به دست، عازم رفتن به خانه اش بود و رهگذران هر کدام در فکر کار و زندگی خویش بوده و عازم بودند و یکی دو تن هم با پیرمرد شانه به شانه شدند و جز خودش کسی نمی دانست او روزگاری عزیز السلطان بوده و میلجک دربار باشکوه سلطان صاحبقران و هرگاه شاه غمی در چهره و چشمان او می دید ایران زمین را تعطیل می کرد و تاریخ می گوید، پس از سلطان محمود و ایاز او و سلطان جلال الدین و شمس تبریزی، کسی ناصرالدین شاه و میلجک نمی شود. 

آری او در همان غروب زمستان 1319 دیگر نتوانست وارد منزل بشود و در کوچه نقش زمین شد وقتی جماعتی از رهگذران و ساکنان کوچه بر دور جنازه جمع شدند ناگهان شنیدند که یکی گفت: آه. عزیزالسلطان... او عزیزالسلطان است.... یکی دیگر پرسید منظورت چیه؟ یعنی می گوئی این پیرمرد ملیجک بود؟ گفتند بله او خودش بود و آمبولانس که آمده بود باز هم ناگهان دیدند که اتومبیل و اسکورت آمد، مردم دیدند روی پلاک اتومبیل نوشته است سیاسی و آنگاه دیدند سفیر امپراطوری بریتانیا در تهران فوری آماده شده تا ضمن عرض تسلیت به بازماندگان عالی ترین مدال امپراطوری انگلستان و حمایل و فرمان و شمشیرش را که در موقع سفر به وی اهداء شده بود پس بگیرد و به کاخ بوکینگهام مسترد بدارد و بدترین ترتیب پرونده زندگی کودکی چرکینی و بیمارگونه کردستانی از ایل گروس بسته شد.

میلجک در زبان کُردی به معنی گنجشک است البته زبان کُردی چون تمام زبانهای زنده دارای لهجه های مختلف است و در لهجه اردلانی که خاص سنندج و اطراف است این نام ملیجک رواج دارد اما چگونه به دربار ایران رسید؛ هنگامی که امیر نظام گروس از سرداران و رجال زبده و نامدار کردستان عهده دار حکومت و ولایت کردستان ایران بود و با دسیسه ی او فرهاد میرزای معتمدالدوله عمری شاه حکومت موروثی خاندان اردلان از هم پاشیده و بیگانگان بر تخت خسروخان ناکام تکیه زدند و مدعیان با القاب شرف الملک و فخرالملک و عزالممالک و سردار رشید افتخارات و حقوق انسانی و موروثی خاندان اردلان و مردم کرد را فروختند. برای خوشنودی خاطر خطیر سلطان صاحبقران بانوئی به نام آمینه خانم از ایل گروس در شهر بیجار را برای حمودی سلطان و حضور در حرمسرای سلطنتی ایران به تهران اعزام داشت و او هم در مدت کمی توانست جایی برای خود باز کند و لقب اقدس را بر نام او افزودند و چون بانوئی امین و امانت دار بود بنام آمینه اقدس شهرت یافت و چند بار او را آزمودند و جواهرات و مرواریدهای بی حساب خزانه را جلو دستش ریختند و بعد شمردند و دیدند یک حبه هم از آن کم نشده است فلذا به دستور شاه آنچه زخارف و احجار کریمه و گوهر و الماس بود به وی تحویل دادند و حتی پول و مخارج روزانه شاه نیز در ید و تصرف و اجازه آمینه اقدس بود.

بعد از یکسال شاه او را صیغه کرد و بعد برادرش هم که لقب امین خاقان داشت پایش به دربار کشیده شد و در منزل فروغ السلطان بودند که چند غلام بچه مشغول گرفتن بچه گنجشک بودند که امین الخاقان در حضور شاه نام گنجشک را فراموش کرده و به زبان کُردی و لهجه اردلانی و گورانی عنوان ملیجک را ادا کرده بود و شاه از این کلمه خوشحال شده و دستور می دهد امین الخاقان و کودکش بنام ملیجک خوانده شوند. امین الخاقان بعد از حرم بیرون آمده و در سفر و حضر و شکارگاه همراه و همدم سلطان شده و سال 1292 بنا بر اراده آمینه اقدس برای برادرش زن می گیرند و جیران خانم از فرزندان ندیمه فروغ السلطنه به عقد او درمی آید و این عزیزالسلطان (ملیجک) نتیجه ازدواج جیران خانم و امین الخاقان است که در سال 1295 متولد شده وقتی که چهل روزه بوده در اندرون با سلطان صاحبقران مواجه می شود و شاه که می فهمد برادرزاده آمینه اقدس است او را در بغل می گیرد و این کودک از آن ساعت جزء عزیزان سلطان می شود چون گربه مخصوص که به نام ببری خان مشهور بوده و هر کس عرض حال مهم داشته اگر موفق می شد که عریضه خود را نوشته و در گردن ببری خان آویزان کند با مقداری سکه طلا کار او صددرصد درست می شده و نیز کبوتری هم در آنجا بوده بنام کفترخان که وی هم از غلام و خادم و مسئول تغذیه برخوردار بوده و اینها عزیزان شاه بوده اند.

بهر حال از سن چهل روزه برای وی دایه می گیرند و سپس معلم و ندیمه و همبازی های فراوان که افسرده نشود و به شادمانی زندگی کند آنگاه می سپارد که به وی موزیک نیز درس بدهند.

خوشبختی ملیجک وقتی بود که او را به اطاق خواب شاه می برند و شاه زیر چلچراغ بوده که ملیجک گریه می کند و شاه مجبور شده بود از روی تخت برخیزد و پیش کودک برود در این موقع ناگهان چلچراغ از سقف روی تخت سقوط می کند و اگر شاه در آنجا می بود طبعاً از هستی ساقط می شد. فلذا شاه با دیدن این منظره اهالی حرم را خبردار کرده و کودک را عزیز سلطان می خواند و نوعی تقدس و نظرکردگی برای او قائل می شوند. محبوبیت این کودک مجدی بوده که بزرگان کشور برای عرض خواسته های خود به وی متوسل می شوند و سعی می کنند با هدیه دادن و رشوه و غیره او را فاسد کنند لاکن ملیجک بدون چشمداشت به مردم خدمت کرده و هر کاری از دستش برآمده کوتاهی نکرده و جان چندین نفر را از مرگ نجات داده.

او در سفر شاه به لندن از همراهان وی بوده و از طرف علیا حضرت ملکه بریتانیا به دریافت مدال و حمایل و فرمان و شمشیر مفتخر شده و تا پایان زندگی از مزایای آنها برخوردار بوده و پس از وفاتش این نشانها توسط سفارت بریتانیا به لندن بازگردانده شده است. او خاطرات خود را در کتابی نفیس با ششصد صفحه مصور تحت عنوان شاه ذوالقرنین و خاطرات ملیجک نوشته که استاد بهرام افراسیابی در سال 1372 چاپ ششم آن را در انتشارات سخن و تیراژ 2200 نسخه به بازار کتاب فرستاده و حاوی اطلاعات مهمی از وقایع عهد سلطنت ناصرالدین شاه قاجار می باشد و با این شعر که شاه زیر عکس خود نوشته شروع می شود.

تو ای ناصرالدین شاه زمانی بخود آی

که روزی سرآید ترا زندگانی

تو این تاج و این تخت بگذاری آخر

زمینت زند گردش آسمانی

کوردپرس

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۵
گروه نویسندگان

نظرات  (۱)

فه ره جالب بوو.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی