گنج خلیل (قصه فولکلور کرمانجی)
جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۱۷ ب.ظ
«گنج خلیل Genc Xelîl» داستانی فولکلوریک در میان کُرمانج هاست. این داستان توسط هنرمندان مختلف و از جمله توسط هنرمند فقید کاویس آغا (۱۸۸۹ – ۱۹۳۶) و به کُرمانجی سروده شده است. داستان این سروده یا لاوژه عشقی است بین دختر عمو ( دوتمام ) و پسرعمو ( پسمام ) که چنین روایت شده است:
گنج خلیل
جوانی زیبا , رشید و دلاور و جوانمرد که عاشق دختر عمویش بوده ولی به
دلایلی این ازدواج سر نمی گیرد. گنج خلیل و دختر عمویش از اینکه نمی توانند
به مرادشان برسند سخت در عذابند. در آن روزگار امیری حکومت می کرد که فقط
به فکر کشور گشایی و تصرف کردن سرزمینهای دیگران بوده است .منطقه ای خوش آب
وهوا و حاصلخیز وجود داشته که امیر به فکر اشغال آنجا بوده است. شبی امیر
در خواب می بیند که با کمک شخصی به نام گنج خلیل آن منطقه را تسخیر کرده
است .امیر از خواب پریده و خوابش را برای وزیرش تعریف می کند .و دستور می
دهد که گنج خلیل هر جا باشد پیدا کرده و به نزد او بیاورند . مردان وزیر
هفت روز و هفت شب می گردند تا گنج خلیل که ساکن شهر آمَد (دیاربکر) بوده را
می یابند. خواسته امیر را به گنج خلیل اعلام می کنند .گنج خلیل قبول می
کند ولی شرطی را اعلام وآن اینکه امیر بایستی دختر عمویش را که بهش نمی
دهند برایش بگیرد. با این شرط گنج خلیل قبول می کند که فرماندهی کشکر را بر
عهده گرفته و خواسته امیر را برآورده نماید. امیر شرط را قبول کرده و
وزیرش را برای خواستگاری به خانه عموی گنج خلیل می فرستد. وزیر به خانه عمو
می رود عموی گنج خلیل وحشت زده از خواب می پرد.
با خود می گوید چه شده که وزیر به خانه من آمده خدا خیر کند. آنگاه از وزیر می پرسد قربان چی شده که ما را سرافراز فرمودید وبه کلبه ی ما ثشریف آورده اید؟ وزیر جریان را تعریف و دختر او را برای گنج خلیل خواستگاری می کند. او علیرغم میل باطنی و با اکراه قبول می کند. عروسی صورت می پذیرد و گنج خلیل سه روز از امیرمهلت می خواهد .آنگاه پس از سه روز تازه داماد فرماندهی را بر عهده گرفته و راهی جنگ می شود .او موفق می شود و سرزمین های مورد نظر امیر را به تصرف در می آورد . ولی با کمال تاسف گنج خلیل به شدت زخمی و نمی تواند به خانه اش برگردد .دور از چشمان لشکریان در کلبه ای پنهان شده تا بلکه خوب شده و سلامت به نزد دختر عمویش برگردد. از طرف دیگر وقتی جنگجویان به خانه هایشان برگشتند همه خوشحال ولی دوتمام (دختر عمو) هرچه قدر چشم می گرداند پسمام (پسرعمو) او را نمی یابد. دوتمام سرگشته و حیران در پی پسمامش سر به کوه و بیابان انداخته و سراغ یا ر را می گیرد .روزها و شبها می گردد تا در بیابانی از نفس افتاده و کلبه ای را می یابد. خود را به داخل کلبه انداخته و می گوید: صاحبخانه مهمان نمی خواهید؟ صاحبخانه می گوید : سه ر سه ران ئو سه ر چاوان , بخیر هاتی میوان یعنی خیلی خوش آمدی روی سر و چشمان ما جای دارید ای مهمان. از کجا آمدی و به کجا می روی؟ ولی به من نزدیک نشو که من سخت بیمارم و ممکن است به شما سرایت کند . دوتمام می گوید: بیماری که از سوی خدا آید قسمت است بگذار بیاید. نزدیک می شود .می بیند بیمار در بالین پسمام او گنج خلیل است که نای حرکت را ندارد حتی نمی تواند دوتمام خودرا نیز بشناسد. گنج خلیل می گوید ای مهمان دلم برای وطنم و دختر عمویم (دوتمام) تنگ شده است می توانی برایم استرانی ( بیت، حیران، آهنگی ) بخوانی؟ دوتمام با دلی پراز حزن و اندوه شروع می کند به خواندن استران در مدح گنج خلیل, پس از اتمام استران گنج خلیل برای همیشه چشمانش را می بندد و از دنیا میرود و دختر عمویش را تنها می گذارد .
راژان اینفو
با خود می گوید چه شده که وزیر به خانه من آمده خدا خیر کند. آنگاه از وزیر می پرسد قربان چی شده که ما را سرافراز فرمودید وبه کلبه ی ما ثشریف آورده اید؟ وزیر جریان را تعریف و دختر او را برای گنج خلیل خواستگاری می کند. او علیرغم میل باطنی و با اکراه قبول می کند. عروسی صورت می پذیرد و گنج خلیل سه روز از امیرمهلت می خواهد .آنگاه پس از سه روز تازه داماد فرماندهی را بر عهده گرفته و راهی جنگ می شود .او موفق می شود و سرزمین های مورد نظر امیر را به تصرف در می آورد . ولی با کمال تاسف گنج خلیل به شدت زخمی و نمی تواند به خانه اش برگردد .دور از چشمان لشکریان در کلبه ای پنهان شده تا بلکه خوب شده و سلامت به نزد دختر عمویش برگردد. از طرف دیگر وقتی جنگجویان به خانه هایشان برگشتند همه خوشحال ولی دوتمام (دختر عمو) هرچه قدر چشم می گرداند پسمام (پسرعمو) او را نمی یابد. دوتمام سرگشته و حیران در پی پسمامش سر به کوه و بیابان انداخته و سراغ یا ر را می گیرد .روزها و شبها می گردد تا در بیابانی از نفس افتاده و کلبه ای را می یابد. خود را به داخل کلبه انداخته و می گوید: صاحبخانه مهمان نمی خواهید؟ صاحبخانه می گوید : سه ر سه ران ئو سه ر چاوان , بخیر هاتی میوان یعنی خیلی خوش آمدی روی سر و چشمان ما جای دارید ای مهمان. از کجا آمدی و به کجا می روی؟ ولی به من نزدیک نشو که من سخت بیمارم و ممکن است به شما سرایت کند . دوتمام می گوید: بیماری که از سوی خدا آید قسمت است بگذار بیاید. نزدیک می شود .می بیند بیمار در بالین پسمام او گنج خلیل است که نای حرکت را ندارد حتی نمی تواند دوتمام خودرا نیز بشناسد. گنج خلیل می گوید ای مهمان دلم برای وطنم و دختر عمویم (دوتمام) تنگ شده است می توانی برایم استرانی ( بیت، حیران، آهنگی ) بخوانی؟ دوتمام با دلی پراز حزن و اندوه شروع می کند به خواندن استران در مدح گنج خلیل, پس از اتمام استران گنج خلیل برای همیشه چشمانش را می بندد و از دنیا میرود و دختر عمویش را تنها می گذارد .
راژان اینفو
۹۶/۰۱/۱۱